آیا انضباط معادل تنبیه است؟
نظم و انضباط کودکان شاید مهمترین و در عین حال موثرترین کلمه در فرهنگ لغت والدین باشد. در حالی که همه پدر و مادرها معتقدند فرزندانشان به نظم و انضباط نیاز دارند، اما ممکن است در مورد شیوههای کاربردی آن اختلاف نظر داشته باشند.
شما به روشهای گوناگون ارتباط با فرزندان، توجه کردهاید. احترام گذاشتن و اطمینانخاطر دادن، در کودک احساس تعلق به وجود میآورد. گوش دادن بازتابی و پیام خبری روشهایی است که شما و فرزندتان بتوانید درباره احساساتتان حرف بزنید. دادن حق انتخاب به کودک، مسئولیتپذیری را به او یاد میدهد. وقتی پاسخ خود را تغییر میدهید فرزندتان میفهمد که بدرفتاری او تلافی نمیشود.
در پاسخ به این سوال که «آیا انضباط همان تنبیه است؟» باید بگوییم بعضیها فکر میکنند که اینگونه است، حال آنکه اینها دو چیز متفاوت هستند؛ تنبیه به کودکان میآموزد که از ما بترسند و بدشان بیاید. تنبیه موجب کم شدن عزت نفس آنان میشود. تنبیه میتواند در ایجاد رابطه مورد نظر ما خدشه وارد کند. تنبیه به کودکان میآموزد که خودشان نیز میتوانند دیگران را تنبیه کنند: مثلا از راه قلدر شدن و اما پاداش به کودکان یاد میدهد چیزی به دست بیاورند، نه اینکه اهل همکاری بشوند. پاداش با بزرگتر شدن کودکان، باید افزایش یابد.
اما باید دانست که هدف از انضباط این است که فرزندتان مسئولیتپذیری را یاد بگیرد؛ انضباط، فرزند شما را به سوی یادگیری انتخاب کردن هدایت میکند. کودک با دیدن پیامدهای عمل خود، همکاری کردن و مسئول بودن را میآموزد.به کار بستن پیامدهای عمل، احترام گذاشتن به همه افراد خانواده است.
هدف از انضباط، آموزش انضباط خودکار به کودکان است؛ هدایت آنها به سوی مسئولیتپذیری است. وقتی کودکان بدرفتاری میکنند، به کمک انضباط، آنها را هدایت میکنیم که برای تعلق یافتن به دنبال راه بهتری باشند. انضباط عمل یا حرف واحدی نیست، بلکه نوعی فرایند است. یادگرفتن نظم و انضباط و درس گرفتن از انضباط هر دو مستلزم صرف وقت است. موقعیتی را به یاد بیاورید که بدون تنبیه به فرزندتان یاری دادهاید. چه شد؟ چه کردید؟ چرا فکر میکنید پس از آن موقعیت، فرزندتان رفتار بهتری در پیش گرفت؟ شما و فرزندتان در مورد آن موقعیت چه احساسی داشتید؟ اگر فریاد کشیده بودید، چی؟ اگر او را زده بودید، چی؟ اگر او را زندانی کرده بودید، چی؟ مسائل چه تفاوتی پیدا میکردند؟
چگونه میتوانم به فرزندم انضباط بیاموزم؟
حد و مرز و محدودیت قائل شوید و حق انتخاب بدهید؛ بعضی از والدین فکر میکنند که فرزندانشان باید تحت کنترل و تسلط مطلق آنان باشند. میترسند اگر فرزند خود را کنترل نکنند، او آنها را کنترل کند و بر آنها مسلط شود. کودکان هم کمی اقتدار و کنترل لازم دارند. کنترل و تسلط مثبت بر فرزندان، به آنها کمک میکند مسئولتر بار بیایند.
تأمل درباره محدویتها و حد و مرزها
محدودیتها امور مهمی هستند، برای مثال پدر یا مادر میتواند به کمک حد و مرز خانه را از ساعت هفت تا هشت شب ساکت نگهدارد: تلویزیون خاموش باشد و در این سکوت کودک بتواند به تکالیف مدرسه برسد. پدر یا مادر هم بتواند مطالعه یا کار کند و در عین حال بتواند به فرزندش کمک کند. پدر یا مادر میتواند در مورد وقت خوابیدن فرزند با خود او گفتگو کند؛ و کودک در ساعت توافق شده به اتاق خواب برود. البته در مورد به خواب رفتن نمیتوان اجبار کرد، اما برایش حد و مرزی تعیین شده: یعنی از آن ساعت باید در اتاق خوابش باشد. ببینید به این ترتیب چه حد و مرزهای دیگری میتواند مشکلات را حل کند.
چگونه میتوانید کنترل مثبت را در مورد فرزندتان عملی کنید؟
خیلی ساده میتوانید کنترل مثبت را در مورد فرزندتان عملی کنید؛ به جای امر و نهی، حد و مرز قائل شوید. در چارچوب آن حد و مرز، به فرزندتان حق انتخاب بدهید. حد و مرز گذاشتن کنترل اوضاع را در اختیار شما قرار میدهد. داشتن حق انتخاب، به فرزندتان کمک میکند که او هم اختیارهایی داشته باشد. «اگر به حرفهایم گوش کنی و ابتدا با دقت نگاه کنی، میتوانی در رنگ کردن خانه کمکم کنی یا اینکه کار دیگری که دلت میخواهد انجام بدهی.»، «پس از آنکه تکلیف مدرسه را تمام کردی، میتوانی فوتبال تمرین کنی» و «اگر کاری به کار خواهرت نداشته باشی، دوستت میتواند شب را منزل ما بماند». کودک میتواند از پیامد و بازتاب کارش درس بگیرد.
برای تصحیح رفتار کودک میتوان از بازتاب یا «پیامد و نتیجه» رفتارش کمک گرفت. «پیامد» همان بازتاب انتخابی است که کودک به عمل آورده است. بعضی از بازتابها خود به خود پیش میآیند پیامدهایی که به دنبال عملی پیش میآیند، «پیامدهای طبیعی» خوانده میشوند. اگر اختر شام نخورد، گرسنه میخوابد. اگر زینت بارانی نپوشد یا با خودش چتر نبرد، زیر باران خیس خواهد شد. اگر لیلی بی پروا با سگها بازی کند، ممکن است سگ گازش بگیرد.
پیامدهای منطقی هم ایجاد کنید
بعضی از پیامدهای طبیعی پرخطر است و بسیاری از رفتارها هم بازتاب طبیعی ندارند. در چنین شرایطی باید پیامدهای منطقی ایجاد کنید. برای مثال نازنین را مادرش میبیند که بدون دست دوچرخه سواری میکند. به او میگوید: «این نوع دوچرخهسواری پر از خطر است. ممکن است چرخ به یک طرف کشیده شود و ماشین به تو بزند. یا باید طوری دوچرخه سواری کنی که خطری برایت پیش نیاید و یاپیاده منزل دوستت بروی. تصمیم با خود توست.» نازنین موافقت میکند که درست دوچرخه سواری کند. اما روز سه شنبه دوباره مادر او را میبیند که با دوچرخه چپ و راست میرود، بنابراین به او میگوید: «پس تصمیم گرفتی پیاده بروی. امروز که هیچ! میتوانی پنجشنبه با همان شرط دوچرخه سواری کنی.»
شهربانو بهروزیان، کارشناس ارشد روانشناسی
منبع: آیهوش: پرورش انضباط در کودکان